گزیده جستار: بوسان شاید صحنهی لبخند دو رهبر بود؛ اما پشت آن، جهان در حال تقسیم دوبارهی خطوط نبرد اقتصادی است. این وضعیت چنین نیز توصیف شده است: «قلدرها نیز گاه به آتشبس نیاز دارند؛ اما همیشه برای تجدیدقوا».
اين نوشتار در تاريخ بیستم آبانماه ۱۴۰۴ در هفتهنامۀ آفتاب حقوقی منتشر شد.
ژئواکونومیِ وقفه:
اقتصادِ مکث در میدان جنگ اقتصاد جهانی


نشست ۳۰ اکتبر ۲۰۲۵ (8 آبان 1404) در بوسان میان «دونالد ترامپ» و «شی جینپینگ» که رسانههای جهان از آن با عنوان «آتشبس یکساله تجاری» یادکردند، بیش از آنکه صلحی پایدار باشد، نوعی «ایست موقت در یک نزاع فرسایشی» است. کاخ سفید آن را «پیروزی بزرگ برای امنیت اقتصادی آمریکا» نامید و اعلام کرد که چین در ازای کاهش بخشی از تعرفهها، محدودیتهای صادرات عناصر نادر خاکی را (که از آوریل ۲۰۲۵ و اکتبر ۲۰۲۲ برقرار بود) تعلیق میکند و متعهد میشود ۱۲ میلیون تن سویا از آمریکا بهصورت فوری و ۲۵ میلیون تن در سال برای سه سال آینده خریداری کند. در مقابل، واشنگتن نیز میانگین تعرفهها را از ۵۷ به ۴۷ درصد کاهش داد، عوارض ویژه بندری بر کشتیهای چینی را تعلیق کرد و اعمال مجموعهای از محدودیتهای فناوری علیه شرکتهای چینی را به تعویق انداخت. ترامپ، این نشست را «شگفتانگیز» و «۱۲ از ۱۰» توصیف کرد و چین از «تثبیت زنجیرههای تأمین» سخن گفت؛ اما در واقعیت، بسیاری از موضوعات بحرانی اصلاً در بوسان مطرح نشدند.
آتشبس تجاری اخیر میان ایالاتمتحده و چین در نشست بوسان بیش از آنکه نشانهای از آشتی باشد، نمادی از مکث تاکتیکی در جنگی ساختاری است که از تعرفهها و تراز تجاری آغاز شد و اکنون به میدان کنترل فناوری، زنجیره تأمین و زیرساخت دادهها رسیده است. این توافق یکساله؛ که شامل تعلیق موقت «قاعده ۵۰ درصد» اداره صنعت و امنیت آمریکا (BIS) و وعده پکن به افزایش واردات محصولات کشاورزی آمریکایی است، در ظاهر راهی برای «کاهش تنش» مینماید؛ اما در باطن، تلاش برای بازآرایی موازنه ژئواکونومیک قدرت است. هر دو کشور، در میانه رکود صنعتی و فشار انتخاباتی، به «وقفهای در نبرد» نیاز داشتند، نه به صلحی پایدار.
1) مکث در میدان جنگ: آتشبس یا بازآرایی؟
از سال ۲۰۱۸ که جنگ تجاری آمریکا و چین آغاز شد، اقتصاد جهانی شاهد زنجیرهای از اقدامات متقابل بوده است: از تعرفههای فولاد و سویا تا تحریم فناوری نیمههادیها و محدودیت صادرات تجهیزات هوش مصنوعی. توافق بوسان عملاً ادامه سیاست «مدیریت بحران» است نه پایان آن. تعلیق قاعده ۵۰ درصد؛ که بر اساس آن شرکتهای غیرآمریکایی با بیش از نیمی مالکیت چینی از صادرات کالاهای حاوی فناوری آمریکایی منع میشدند، موقتاً تنفس مصنوعی به صنایع اروپایی و آسیایی وابسته به زنجیره چینی داده است. واشنگتن اما با تداوم محدودیتهای سرمایهگذاری در حوزه نیمههادیها، نشان داده که قصد ندارد پیکربندی ژئواکونومیک قدرت فناورانه را رها کند.
از نشانههای شکنندگی این توافق، نادیدهگرفتن موضوعات راهبردی حلنشده است. پرونده تیکتاک که مدتهاست تحت بررسی امنیتی ایالاتمتحده قرار دارد، در بیانیه نهایی صرفاً با عباراتی مبهم درباره «یافتن راهحلهای متقابل» از سوی وزارت بازرگانی چین ذکر شد، اما ترامپ در سخنان خود حتی اشارهای به آن نکرد. از سوی دیگر، تایوان اصلاً در مذاکرات مطرح نشد؛ ترامپ خود تأیید کرد که این موضوع «اصلاً موردبحث قرار نگرفته»، درحالیکه همزمان، فروش تسلیحات آمریکایی به تایوان ادامه دارد و مانورهای نظامی چین در تنگه تایوان افزایشیافته است. به تعبیر «جا ایان چونگ»؛ استاد دانشگاه ملی سنگاپور، این توافق «بهسادگی قابل بازگشت» است و بیشتر شبیه «مکثی قبل از تقابل بزرگتر» به نظر میرسد. در حوزه فناوری و سرمایهگذاری نیز سکوت معناداری حاکم بود: شرکتهایی مانند هوآوی و SMIC همچنان در فهرست تحریمهای صادراتی آمریکا باقیماندهاند و چین نیز مقررات جدیدی برای کنترل خروج سرمایه در بخش فناوری وضع کرده است. در عمل، جنگ تجاری تنها از «سطح تعرفهها» به «زیرزمین اقتصاد جهانی» منتقلشده است؛ جایی که کنترل بر زنجیرههای داده، تراشه و مواد اولیه، ابزار قدرت جدید محسوب میشود.
درواقع، «وقفه» بوسان چیزی شبیه به مکث استراتژیک در عملیات فرسایشی است؛ فرصتی برای تجدیدقوا، نه آشتی. چین میکوشد با جذب فناوری بومی و افزایش ذخایر مواد معدنی حیاتی مانند لیتیوم و عناصر نادر خاکی، وابستگی خود را کاهش دهد، درحالیکه آمریکا از طریق ائتلافهای فناوری با ژاپن، کره و اتحادیه اروپا، تلاش دارد زنجیرههای ارزش را از مدار پکن خارج کند.
2) ژئواکونومیِ وقفه: منطق اقتصادِ مکث
در ادبیات ژئواکونومی، «وقفه» تنها به معنای سکون نیست، بلکه نوعی تنظیم مجدد مسیر قدرت اقتصادی است. آتشبس بوسان را باید در چارچوب «اقتصاد مکث» دید؛ جایی که بازیگران بزرگ، بهجای عقبنشینی، دکترین توقف موقت برای بازسازی ظرفیت رقابت را بهکار میگیرند. در این مقطع، هر دو قدرت درگیر با چالشهای داخلی دستبهگریباناند: چین با بحران بدهی در بخش املاک، بیکاری جوانان و فشار کاهش رشد صنعتی مواجه است. آمریکا نیز با کسری بودجه بیسابقه، تورم ساختاری و نارضایتی کارگری در صنایع پیشرفته دستوپنجه نرم میکند. در چنین وضعی، توافق بوسان بیشتر نوعی تنفس اقتصادی متقابل است تا یک قرارداد تجاری کلاسیک. هر دو کشور در پی کاهش شوکهای بازار، آرام کردن سرمایهگذاران و بازتعریف اولویتهای راهبردی خود هستند. از این منظر، آتشبس بوسان تجلی «عقلانیت ژئواکونومیک در بحران» است؛ نه بهمنظور صلح، بلکه برای تداوم رقابت.
یکی از نمادهای طنزآمیز این آتشبس، ماجرای شرکت هانوهـا فیلادلفیا شیپیارد است. دو هفته پیش از نشست بوسان، چین پنج شرکت وابسته به هانوها در آمریکا از جمله همین کشتیسازی را بهدلیل «کمک به احیای صنعت کشتیسازی ایالاتمتحده» تحریم کرد. بااینحال، ترامپ در اقدامی غافلگیرکننده اعلام کرد برنامه ساخت زیردریایی هستهای کره جنوبی در همین کشتیسازی انجام خواهد شد؛پروژهای ۳۵۰ میلیارد دلاری در چارچوب توافق تجاری آمریکا و سئول. مسئله اینجاست که این کارخانه اساساً برای ساخت کشتیهای تجاری و حامل LNG طراحی شده و هیچ سابقهای در تولید زیردریایی هستهای ندارد. افزون بر این، ممنوعیت صادرات مواد کمیاب از سوی چین، دسترسی هانوها به آلیاژها و آهنرباهای خاص موردنیاز در سامانههای پیشران و سونار را مسدود کرده است. درنتیجه، کارشناسان تخمین میزنند که اجرای این پروژه دستکم سه تا پنج سال تأخیر خواهد داشت. از منظر ژئواکونومیک، این پروژه نهتنها آزمونی برای «اتحاد واشنگتن–سئول» است، بلکه میتواند شاخصی از توان واقعی آمریکا در بومیسازی فناوریهای حیاتی باشد. اگر وعده ترامپ برای استقلال در تصفیه عناصر نادر تا سال ۲۰۲۷ محقق نشود، «بازگشت بزرگ صنعت کشتیسازی آمریکا» ممکن است به طنزی صنعتی بدل شود.
3) میدان جنگ اقتصاد جهانی: زنجیرههای ارزش در وضعیت تعلیق
در ظاهر، توافق بوسان نوعی تنفس اقتصادی به دو طرف داد، اما در عمق، فرایند جداسازی راهبردی اقتصادها (Strategic Decoupling) همچنان ادامه دارد. ایالاتمتحده در ماههای اخیر قراردادهایی با تایلند، مالزی و ژاپن برای فرآوری عناصر نادر خاکی امضا کرده تا از وابستگی بیش از ۸۰ درصدی به چین در این حوزه بکاهد. وزارت دفاع آمریکا نیز بهصورت چراغخاموش، ذخایر راهبردی فلزات کمیاب مانند تنگستن و مولیبدن را افزایش داده است. در همین حال، تحقیق وزارت بازرگانی آمریکا درباره سلطه دریایی چین موسوم به تحقیق بخش ۳۰۱ تنها «معلق» شده و نه لغو. تحلیلگران معتقدند در صورت اختلال در خرید سویا یا ازسرگیری قاچاق پیشمادههای فنتانیل از چین، این پرونده بهسرعت فعال خواهد شد. در عرصه دریایی نیز تعلیق متقابل عوارض بندری صرفاً وقفهای موقت است. دو کشور همچنان در مسیر رقابت بر سر لجستیک دریایی و تسلط بر تنگهها باقیماندهاند؛ بهویژه در دریای چین جنوبی.
در ژئواکونومی جدید، میدان جنگ از سطح کالاها به سطح فناوری، داده و انرژی انتقالیافته است. رقابت چین و آمریکا در نیمههادیها، شبکههای نسل ششم، هوش مصنوعی و کنترل زیرساختهای ابری، بهمراتب استراتژیکتر از جنگ تعرفهای ۲۰۱۸ است. در همین چارچوب، لغو موقت محدودیتها بر صادرات تجهیزات تراشه، برای شرکتهایی چون ASML هلند و TSMC تایوان؛ نه نشانه عقبنشینی واشنگتن، بلکه ترفندی برای مهار همزمان اروپا و شرق آسیا است. آمریکا با این سیاست دوگانه، تلاش میکند ضمن کنترل بر زنجیره فناوری، از واگرایی متحدانش نیز جلوگیری کند. از سوی دیگر، پکن با توسعه «طرحهای خودکفایی فناوری» و افزایش سرمایهگذاری در صنایع پایه، به دنبال آن است که حتی در صورت بازگشت تحریمها، از «جنگ فناوری دوم» آسیب کمتری ببیند. درواقع، هر دو طرف درگیر نوعی رقابت برای بازتعریف قواعد بازار جهانی هستند؛ بازاری که ازاینپس نه بر اساس هزینه تولید، بلکه بر اساس موقعیت ژئواکونومیک و کنترل زیرساختهای حیاتی تعریف میشود.
آتشبس بوسان پیامدهای ژرفی بر زنجیرههای ارزش جهانی دارد. این آتشبس موقت، فرصت احیای جریان تجارت در بخشهای خاصی چون محصولات کشاورزی و مواد خام را فراهم کرده؛ اما بخش فناوری همچنان در وضعیت تعلیق است. به تعبیر اقتصاددانان، جهان وارد مرحلهای از «بازآرایی زنجیرههای ارزش بر اساس اعتماد سیاسی» شده است. شرکتها بهجای تمرکز بر صرفه اقتصادی، اکنون بر «امنیت زنجیره» و «ریسک ژئوپلیتیک» حساب میکنند. درنتیجه، گرچه ممکن است صادرات سویا و ذرت آمریکا به چین افزایش یابد؛ اما انتقال فناوری یا اشتراک داده همچنان با دیوارهای سخت نظارتی روبهروست. اقتصاد جهانی، در عمل، به چند قطب متداخل و شکننده تقسیمشده است: اقتصاد دموکراتیک (آمریکا و متحدان)، اقتصاد اقتدارگرا (چین و شرکای جنوب جهانی) و اقتصاد میانهرو (اتحادیه اروپا، هند و آمریکای لاتین).

روشنساز کلام: رقابت در پوشش وقفه
آتشبس بوسان را باید نه پایان جنگ اقتصادی؛ بلکه نقطه عطف در تکامل رقابت ژئواکونومیک قرن بیستویکم دانست. این «وقفه» بیش از هر چیز به هر دو قدرت اجازه میدهد تا استراتژیهای خود را بازآرایی کنند: آمریکا در پی تحکیم «ائتلاف فناوری» است تا ساختار وابستگی جهانی به چین را فرسوده کند. چین نیز با تمرکز بر بومیسازی صنعتی، تنوعبخشی به بازارها و دیپلماسی جنوب–جنوب، در پی کاهش قدرت تحریمهای غرب است. بهاینترتیب، اقتصاد جهانی وارد عصری شده است که در آن مکثها نیز سیاسیاند؛ هر آتشبس، آمادهسازی برای مرحله بعدی نبرد است.
ژئواکونومیِ وقفه، تصویر جهان امروز را بهخوبی بازتاب میدهد: جهانی که در آن تجارت ادامه سیاست است، نه پایان آن. توافق بوسان را باید آتشبسِ پر از باروت دانست. هر دو قدرت برای مدتی کوتاه، سلاح تعرفهها و تحریمها را زمین گذاشتهاند، اما نه از سر صلح، بلکه برای نفسگیری پیش از مرحله بعدی تقابل. اگر آمریکا از این وقفه برای تنوعبخشی واقعی به منابع معدنی و صنعتی بهره ببرد، میتواند تا حدی توازن را برگرداند؛ اما اگر وعدهها به تأخیر افتند و پروژههایی چون زیردریایی هانوها یا ذخایر عناصر نادر با شکست مواجه شوند، آتشبس بوسان تنها بهعنوان وقفهای تاکتیکی در جنگ بزرگ قرن بیستویکم به یاد خواهد ماند؛ جنگی که میدان نبرد آن دیگر مرزها یا تعرفهها نیست، بلکه «زنجیرههای ارزش جهانی» است. به زبان ساده: بوسان شاید صحنهی لبخند دو رهبر بود؛ اما پشت آن، جهان در حال تقسیم دوبارهی خطوط نبرد اقتصادی است. این وضعیت چنین نیز توصیف شده است: «قلدرها نیز گاه به آتشبس نیاز دارند؛ اما همیشه برای تجدیدقوا».